بدون عنوان

10 ماهه که شدی خیلی از حرفهارو میفهمی و دوست داری خودت غذا بخوری و بابا که از سر کار میاد کلی ذوق میکنی وبا بچه های اقوام واز جمله مهدی وعلی حسابی جور شدی.دردری شدی حسابی....پشت ماشین باباهم که دوست داری رانندگی کنی وکلی ذوق میکنی که فرمون ماشین رو بچرخونی.و بابارو به خازر ماشین سواری به من ترجیح میدی.

یه روز که مامان جون و آقاجون خونمون بودن کلی دست به دیوار راه رفتی و بعد یهویی چند قدم برداشتی تو 11ماهگی راه افتادی و کلی مامان و بابارو خوشحال کردی.وقی دندونات داشت در میومد برات آش دندونی پختم.که مخلوط گندم وحبوبات بود.که یه کم هم خوشحالی ورقص کردیم. 

توی پایان یک سالگی بابا ومامان رو صدا زدی وپای سفره خودت مایل به غذاخوردن هستی.مامان برات سفره میندازه.تا تو هم یاد بگیری.خیلب کلمات عجبب و غریبی به زبون میاری که اکثرا بابا ببنش پیدا میشه.وقتی که چیز جدیدی برات میخریم کلی ذوق میکنی مثلا سوشرت زمستونی خودت که قرمز رنگ هست روی شونه هات مدام میچرخونی وبه هیچکس نمیدی..روز عید غدیر باهم به آبشار استهبان رفتیم.و کباب راه انداختیم و فکر کنم به دخترم خیلی خوش گذشت.وقتی مامان میره کلاس تو با علی پسر دایی بازی میکنی وبا کیف چرخدار کوچک علی کلاس میذاری و علی رو اایی صدا میکنی.و مهدی رو هم ددی صدا میکنی..مامانی جیغ زدن عادت تو شده برای رسیدن به اهدافت.نسبت به چیزای خنده دار لبخند ملیحی میزنی که ماه میشی عروسکم.وقتی به خواسته دلت نمیرسی قهر میکنی و مثل مامان جون نماز میخونی. 

 الان سارا یکسال و دو ماه و دو روزش شده.وهمین حالا رفته سر کمد داره کتاب میخونه.البته از نوع انگلیسیش.دختر گلم تو دیگه میدونی برای بیرون رفتن لباس خوبت رو بپوشی و موهاتو مرتب میکنی.  شاید یه چیز لذت بخش برای همه پدر مادرا بوسه های فرزند باشه.اعتراف میکنم که کمی لجباز و یه دنده هستی و تا چیزی به سودت نباشه انجامش نمیدی.البته استثنا هم داره. چند روزی هست که علاقه خاصی به بیان اسم ها و اشیا اطرافت داری و کلماتی مثل شلوار دمپایی دستشویی حمام بازی ریحانه مهدی علی دردر کیتی پت رو بلدی.عزیزم اگر کاری رو دوست داشته باشی تقلید میکنی.و اگرچه مامان از ریخت و پاشهای تو اذیت میشه ولی شیرینی و به دل میشینی.در ضمن وسایل خودت رو از دیگران تشخیص میدی.میری سر کشو لباس ما و هرکدوم رو جداگانه میگی برا کیه.                                                                         دیروز  باهم دیگه رفته بودیم کتابفروشی.وای دیت شیطونبهای تو دخملی.خیلی بامزه کتاب ها رو نگاه میکردی.واز خرید کتابی که مامان برات خرید کلی ذوق کردی و.....

( 18بهمن 91)تاریخ رونوشت

   سارا مامان حالا که یکسال و پنج ماهه هستی تعداد کلمات بیشتری رو میگی و اگه بهت دستور بدیم میفهمی.   خیلی علاقه به فضولی کردن و سر درآوردن از کشو میز آرایش مامان و کمد خودت داری.چندبار یواشکی لاک رژلب وکرم زدی.رژلب جدید مامان رو خراب کردی و همشو به صورتت مالیدی.که با زحمت با آب و صابون شسته شد.  

   عید وقتی برای خرید میرفتیم خیلی از دیدن کلی شلواریا به قول خودت دبار و تفش ذوق کردی.یادمه توی ستاره ویترین مغازه ها پایین بود و تو خیلی بامزه کف زمین نشسته و کفشا رو دید میزدی.الهی قربونت بشم........اگه چیزی رو هم خدای ناکرده پرو میکردی دیگه میخریدی.  

                                                     مامانی سارا اگه کسی به وسایلت دست بزنه دستاتو روی صورتت میذاری یعنی قهری.عزیزم ازبین خوراکیها پاپ کرن خیلی دوست داری.که عمو امید هم اینو خیلی خوب فهمیده.                   عزیزم تنها کلمه انگلیسی که خوب یاد گرفتی apple هست.که خیلی هم ناز ادا میکنی فدات شم..... )))نوشته تاریخ (18 اریبهشت 92)

دختر گلم دیگه به شیک پوشی خیلی اهمیت میده وبیرون که میره عینک آفتابی و کلاه میذاره .یه چیزی که مامان رو ناراحت میکنه ترس بیمورد تو هست.علاقه تو به پارک بیحد و اندازه است.

دیروز با هم رفتیم دوشنبه بازار به چیزهای دکوری علاقه زیادی نشون میدادی.وقتی خواستم برات کفش بندی بخرم.خودت انتخاب کردی.دخملی خیلی هم خوش سلیقه هست.

چند روز پیش با پول جمع شده خودت از قلکت برات یه دوچرخه سفید خریدیم.که خودت سوار میشی.و خیلی سریع هم پا زدن یاد گرفتی.اسم خودت هم یاد گرفتی و لی تارا میگی.نقاشی هات خط خطی هست و به کتاب خوندن هم خیلی علاقه داری.

فدات شم تمام زندگیمون

نوشته 28خرداد 92