تو که .......باشی.هیچی کم ندارم......................
چه حس خوبیه مرور لحظات گذشته
امروز وقتی میخواستم برات بنویسم نوشته های قبلی رو مرور کردم و کلی انرزی گرفتم.
دخترگلم تو کم کم پا به سنی گذاشتی که زبون شیرینی هات روز به روز
بیشتر میشود.لغات و جملات زیادی رو میگی حالا یه کم غلط غلوط.
کتابهاتو مثل شعر میخونم تو آخرش رو با مامان میخونی.روز به روز عاقلتر
میشی.این ترم که مامان دو روز در هفته صبحها کلاس داره تو بیشتر روزتو
پیش مامان جونی.بعد از مامانت.هروقت هم دلت تنگ بشه گوشی رو
برمیداری و با خودت حرف میزنی.یا برای مامان تعریف میکنی.
به فیلمهای تلویزیون علاقه داریو شخصیت ها رو به اسم میشناسی.دیکه
کمتر کمرویی میکنی.وسعی میکنی خودنمایی کنی.چه با حرکات
موزون...چه با شیرین زبونیهات.
مامان چند تا کلمه بهت یاد داده که همین باعث شیرین تر شدنت پیش
دیگران شده. دیگه الان دخترم دستشویی رفتن رو یاد گرفته و دوست داره
به مامان توی تمیز کردن خونه کمک کنه.
چونکه دوچرخه کوچک دوست داشتی بابا برات یه دونه کوچو لوشم
گرفته.وتو عاشق دوچرخت هستی و از برچسبهای مامان که عروسکی
هست روی دوچرخت زدی.خدا رو شکر مامان هم که جرات نداره کتاب
وخودکار دست بگیره فورا یادت به نقاشی کشیدن میافته.
عزیزم گفته های زیادی توی روزای تابستون برات دارم وامیدوارم بعدها
یادگاری خوبی برات باشه.
یه جمله که موقع انجام کار اشتباه یاد گرفتی (اشکال نداره ) هست که
خیلی بامزه خودت رو لوس میکنی و میگی.که مامان هم انگلیسیشو یادت
داده تو هم میگی (no problem)
'گلم دوست داشتم قدرت نه گفتن در مقابل خواسته هایت رو داشته
باشی که خوشبختانه این روزا متوجه شدم که در مقابل چیزایی که
دوست نداری و نمیخوای میگی(نمیتام).ایشاله که هرچه زودتر پایبندی روی
خواسته هایت رو یاد بگیری.عزیزکم.........